وای خدا چه بد بودم چون تو بودی ، آمدم چون تو به استقبالم میامدی ،بخدا وقت آمدنت با تمام وجودم احساست را درک میکردم،ماندم چون نخواستم بی معرفت باشم ، با تمام وجودم به استقبالت می امدم ، خدا تمام وجودم را سرشار از دوست داشتن میکردم و تقدیم تو می کردم، خدا دارم میمیرم از غصه تمام احساسم رنگ جنایت به خود گرفته، خدا چه پیش پا افتاده عشقی که خودت تقدیمم میکردی منکر شدی وخاءن و مستحق سنگ ،آهای سنگ ها تمام وجودم را در بر بگیرید که دگر توان ماندن بااین حس غریب راندارم ،آهای سنگها وقتی در برم میگیرید بدانید که وجودم پراز عشق و مستیست ، شهادت بدهید که خیانت وجنایت را در بر نگرفته اید ، مطمینم که از شرم عشق من همه تان آب خواهید شد، ولی دیدم دلی از جنس سنگ چه طور مرا به درک فرستاد، میگویم ای سنگی بودم چون تو بودی و با تمام وجودم حست میکردم ، ووجدان نداری لااقل
آزاده باش و منو اینچنین به مسلخ بی گناهان نبر و بپذیر خودت را و قلبی که در درونت داری و با اون چه کردی قضاوتم کن ،و بدان که با تمام بدی هایت و عدم صداقتت میگویم حتی ذره ای حس جنایت وخیانت در وجودم نیست ،با همه بدی هایت و ناخالصی هایی که ازت به قلبم تازه وارد شده ،افتخار می کنم که عشقم واقعی و همیشگی بوده است ... حتی اگر بدرک بفرستیم .... کرمان سرا...
ما را در سایت کرمان سرا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 0kerman-sara1 بازدید : 182 تاريخ : يکشنبه 4 مهر 1395 ساعت: 9:53