خدا نگهدار

واقعا دوست داری شکسته شدنم را به نظاره نشینی،فکر می کنی لیاقت من همین است ،نمی دانم ،کاش میگفتی گناهم را ،بیا حرف بزن  و بگو  و به اندازه ذره ای حرمت برای قلب افسار گسیخته ام قائل شو،مگر می شود یک انسان تا این حد سنگ باشد ؛چرا بدترین عذاب ها را برایم  در نظر داری ، چرا احساس میکنم مرا نشناختی ،چرا احساس می کنم که در گیر عذاب آور ترین انتقام دنیام،کاش می دانستی رسیدن به این مرحله برایم بسیار سخت بوده جایگزین کردن تو و چشمان تو  درون سینه ام ... حال مبارکت باشه، بشین و رسوایی من را  پیروزمندانه ناظر  باش ،ببین که چگونه نابود گردیده ام ،ببین که راه برگشت ندارم ،ببین که قلبم کسی را انتخاب کرده که  مرا با خاک یکسان کرده است، 

فقط به عنوان آخرین پیامم به تو  این را میگویم ،توقع نداشتم که این طور  حتی ذره ای برایت مهم نباشم  لازم نبود این طور با این شدت این را بهم ثابت کنی  ،درونم پر از حرف های نگفته است که فقط در این دنیا دوست داشتم به تو بگویم  کاش حس کرده بودی که برای من و تو این رفتار ها کوچه بازاریست  دوست داشتم با نگاه بهتری حسم را  قدر دان بودی بگذر از حرف های کوچه بازاری و حرمت احساسم را نگه دار 

تو تنها کسی بودی در این دنیا  همه چیزم را تقدیمش کردم و چه بد و عامیانه به چشم خیانت  و بدی اونو دیدی  

امیدوارم روزی از همه ارزش هایی که منو بخاطرشون  بی ارزش دیدی بگذری و بدانی همه گذراست و تنها چیزی که ماندنیست حس پاک ،قلب بی قرار من و حرمت عشق است و این چیزیست حقیقی و واقعی که سن و سال نمیشناسد،اتفاقیست  که در این مقطع زندگی  به درون قلبهایمان خانه کرده  و اگر تو اصرار  داری که این نیست و چیزی بی ارزش و گذرا ست و  از ما دگر گذشته  با دیده منت می پذیرم           

در قلبت همیشه برایم بهترین بخواه و بدان همه اش عشق است و عشق و من ذره ای خطا نکرده ام  و برایش به اندازه تمام داشته ها و نداشته هایم  حرمت قائلم  هیچ وقت مرا ملامت نکن  و نگو من مقصرم و یا تو  و بدان که احساسی زیبا در میان قلبهایمان جاری گذشته و هیچ ربطی به خوبی و بدی و خیانت نداشته و ندارد  .

البته اعتراف می کنم که به تو شک کرده ام  که احساست چگونه هست به هر حال رفتار و نظراتت خلاف حست است  ولی هر چه هست برایم محترم است  و  دوست داشتی بی معرفت باشی .

برای همیشه خدا نگهدار...