گذر عمر تا کنون...

ساخت وبلاگ
گاهی آدم می نشیند به دوره های عمرش که یکی پس از دیگری طی شده اند مینگرد، از جفا هایی که برگذران زندگی ام شده است تامل می کنم ،زندگی کودکی ام  سراسر زیبایی و خوبی درکنار خانواده به خصوص پدر ستون و سایه بان  و پشتوانه همراهم ،من  کودکی شاد وپر از احساس و سرمست از زندگی و زیبایی های طبیعت ،هیچ وقت تنهاییم و سرگردانی ام در کوچه باغ های شهرم  و خیال پردازی هایم با درختان و جوی آّب وسط کوچه باغ ها را فراموش نمی کنم ،عشق در را در وجودم  زنده میکند وگرمی خاصی به احساسم میدهد .اوج زندگی و ابتدای نوجوانی دست بیرحم سیاست نگذاشت سایه بان و ستون زندگی همراهمان باشد و بی پشتوانه رها شدم در بیابان تنهایی خلائ حضورش من را منزوی و گوشه نشین کرد.و روزها و سالها در فکر اینکه چرا ، چرا انسانی چنین وارسته و خیرخواه محرومین چنین مظلومانه قربانی زیاده خواهان سیاست وقدرت گردد.از آن زمان سی وسه سال می گذرد  و من هنوز درگیرم درگیر بی عدالتی و نامردی درگیر بی معرفتی ها  و چرا و سی سه سال چرا چرا چرا  

برای چه هنوزم  نتوانستم جوابی برایش بیابم  و این لکه نننگ بر تارک پیشانی صاحبان سیاست و مظلوم کشان به ظاهر زرنگ هر بیشتر نمایان می گردد. 

با خودم فکر می کنم سی و سه سال تباهی و نابودی و لحظه ای آرمش نبوده من هزینه راحتی و رفاه و آرامش نامردان روزگار گردیده  است ،نامردانی که با ریختن خون مظلومان عمارت بنا می کنند و معاویه و یزید وار مست از پیروزی .... 

واما عشق ... 

 آتشی که خاموش نشد و شعله ور ماند برتارک قلبم،گرچه بی هویت و گناه آلود جلوه گر شد ؛ 

ولی من از جنس گناه نبودم ، و هرگز این احساس گناه رو نداشتم  

خدای من زیباترین حس دنیا را در وجودم زنده کرد حس کوچه باغ را برایم هدیه آورد 

و گذاشت تا چند صباحی باز زندگی کنم  

چه خوب ... 

ممنونم خدا...

کرمان سرا...
ما را در سایت کرمان سرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0kerman-sara1 بازدید : 200 تاريخ : يکشنبه 4 مهر 1395 ساعت: 9:50